آرزو با طعم کاهو و سکنجبین !
اول نوشت: قسمت آخر این پست رو زیاد جدی نگیرید (ادامه مطلب) یادمه اون قدیما که فقط یه برادر و یه خواهر داشتم (دایی حسین و خاله مریم)، دوست داشتم یه برادر کوچیکتر از خودم هم داشته باشم، یه حس خوبی بهم می داد وقتی رابطه ی دخترا با برادر کوچیکتر از خودشون رو می دیدم، یه الفت خاصی بین شون بود... هر چند من با تنها برادرم هم یک رابطه ی خواهر و برادری ساده و خوبی داشتم و دارم... در هر صورت این آرزو هیچ وقت محقق نشد و من الان یه برادر و دو تا خواهر دارم و بسیار برام عزیزن... وقتی هم دوران تجردم، رنگ جوونی گرفت، همیشه دوست داشتم یه پسر داشته باشم ... از قرابتی که بین مادرا و پسراشون هست، خوشم می اومد، یک رابطه ی ما...